احساس میکنم تک تک سلولهای مغزم رو به تباهی گذاشتهاند و همین باعث بدبختی و نشاط توأمانی شده است. بدبخت از این لحاظ که تقریبا هیچ چیز یادم نمیماند جز پاره خیالاتی که همیشه در ذهن درگیرم رژه میروند و نشاط ازین بابت که هجوم و انباشت دردها من را از پای در نمیآورند چون ساعتی بعد اصلا در خاطرم نماندهاند. نمیدانم این حالت در سایۀ غرق شدنم در دنیاییست که در زندگی با خود یدک میکشم یا این زجرها همچون خوره به جان وجود و روحم افتادهاند و شاید به همین خاطر است که اگر ذات خوابهایم را به خاطر آورم، کرمهایی خواهم دید که در هم میلولند و نهایت پوچی را هر صبح به جسم من تحویل میدهند. یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 116 تاريخ : يکشنبه 2 مرداد 1401 ساعت: 14:50